با وجود بحث در چیستی جامعهشناسی مردممدار از دیدگاه مایکل بوراووی، بر سر
تعریف جامعهشناسی مردممدار در میان جامعهشناسان ایرانی توافق نظر وجود ندارد. برخی،
از جمله دکتر بهرنگ صدیقی، جامعهشناسی مردممدار را عرضهی محصولات و غنیترین
پژوهشهای جامعهشناختی به زبانی همهفهم و جذاب میدانند که از جمله وظایف آن مطلع
ساختن سیاستگذران، روزنامهنگاران و فعالان اجتماعی از مهمترین و تازهترین
پژوهشهای اجتماعی است. بازگشت جامعهشناسی به جامعه،
دموکراتیزه کردن جامعهشناسی، وارد گفتگو شدن با مردم و همراه شدن با آنها در یک
فرآیند یادگیری متقابل اجتماعی و اولویت دادن مسائل و نیازهای جامعه برمسائل حرفهای
خود، تعریف دیگری است که از جانب برخی جامعهشناسان ایرانی از جمله دکتر محمدامین
قانعیراد برای جامعهشناسی مردممدار ارائه شده است. قانعیراد معتقد است از جامعهشناسی
مردممدار در جامعهی ایران میتوان سه روایت حداقلی، میانه و حداکثری داشت. برنامهی
حداقلی به معنی حضور رسانهای جامعهشناسی در عرصههای مختلف است. در تعریف حداقلی
از جامعهشناسی مردممدار، «جامعهشناس دادهها و نظریه و اطلاعات را اعلام میکند،
ولی تصمیمگیری نمیکند و میگذارد خود مردم تصمیمگیری کنند». در برنامهی میانه، جامعهشناسی
مردممدار سعی میکند با کمک مردم و مشارکت مردم دانش جامعه شناسی را تولید کند و
به مردم اجازه بدهد که در مرحلهی تعریف مسئله و مشکل، جمعآوری دادهها، تبدیل
دادهها و ارزیابی یافتهها مشارکت داشته باشند. قانعیراد برنامهی حداکثری یا برنامهی
قوی جامعهشناسی مردممدار را نوعی مدل اکتیویستی میداند و تأکید میکند که باید
مرزهای مشخصاش را با اکتیویسم سیاسی نشان دهیم. ایشان با استناد به بحث بوراووی
معتقد است بین کار جامعهشناسی مردممدار و اکتیویست سیاسی تفاوت وجود دارد.
اکتیویست سیاسی برای قدرت سیاسی مبارزه می کند و از این نظر با جامعه شناسی مردم
مدار که در پی سخن گفتن و ارتباط با مردم است تفاوت دارد.
قانعیراد public sociology را «جامعهشناسی
حوزهی عمومی» تعریف میکند و در توضیح این مفهوم بر این اعتقاد است که «این با
مدل مارکسی فرق میکند. مارکس یک آوانگارد بود در جامعه. جامعه شناسی مردم مدار
نمیخواهد آوانگارد باشد. با مدل کنتی هم فرق میکند. کنت به فکر شاه- جامعهشناس
بود، جامعهشناسی مردممدار به دنبال شاه- جامعهشناس شدن و به دنبال الگوی
مدیریتی نیست. حتی با الگوی دورکیمی که یک الگوی پزشکی بود و میخواست یک
اندامواره را برای مثال درمان کند- مشکل را جامعهشناس تشخیص دهد و راه حل را هم
جامعهشناس بدهد، چیزی که بیشتر در جامعه شناسی امروز رایج است- تفاوت دارد. جامعه
شناسی مردم مدار این هم نیست. یک نوع جامعه شناسی است که در کنار مردم است و نه
جلوتر از مردم- به این دلیل من میگویم «جامعه شناسی حوزۀ عمومی به عنوان جامعه
شناسی همراه» و نه جامعه شناسی آوانگارد؛ بلکه در کنار مردم».
دکتر محمد فاضلی با تمرکز بر تفاوت جامعهشناسی مردممدار و جامعهشناسی عوام
فریب، جامعهشناسی مردممدار را گونهای از جامعهشناسی میداند که با برخورداری
از صراحت مفهومی و دقت روششناختی، داعیه هایی به اندازه یافتههای تجربی خود دارد
و با خصلتی پارتیزانی به مسائل مردم می پردازد.
دکتر حمیدرضا جلاییپور نقطهی تأکیدش را بر تفاوت جامعهشناسی مردممدار با
جامعهشناسی مردمانگیز، تودهگرا و پوپولیستی میگذارد؛ بر پیوند جامعهشناسی
مردممدار با یافتهها و معیارهای علمی تأکید میکند و معتقد است جامعهشناسی مردممدار
جامعهشناسی است که بر پیوند تئوری با واقعیت اجتماعی متکی است. به نظر جلایی پور لازمهی این
امر رفتن به میدان تحقیق و ارتباط مستقیم جامعهشناس با موضوع تحقیق است.
دکتر پرویز پیران، هنگام بحث از جامعهشناسی مردممدار بیشتر به مشارکت و کار
جمعی و مشارکتی نظر دارد.
دکتر سعید مدنی «رویکرد جماعت محور در مشارکت» را به عنوان یکی از مدلهای
مشارکت منطبق با جامعه ایرانی مورد توجه قرار میدهد و معتقد است مداخلهی جماعت
محور میتواند نوعی «برنامهریزی مردم مدار» باشد که در آن متخصصان در هنگام ورود
به یک جماعت سعی میکنند با جلب مشارکت درونی آن جماعت، به برنامهریزی در خصوص آن
بپردازند. مدنی جماعتگرایی را با رویکرد سوسیالیستی و لیبرالی به جماعت متفاوت میداند
و از جماعتگرایی به عنوان تعبیری نوظهور یاد میکند. به نظر او برای رسیدن به
مشارکت حداکثری باید سه گروه دولت، جامعه و تسهیلگرانِ مشارکت دخیل باشند و
حداکثر مشارکت را زمانی میتوان به نظاره نشست که میان منافع شخصی و منافع جمعی
نوعی هماهنگی پدید آید.
دکتر ناصر فکوهی، ترجمهی public sociology به مردم مدار را درست نمیداند و
معتقد است در ترجمهی فارسی باید از «جامعهشناسی عمومی» استفاده کنیم. دکتر فکوهی
یکی از مبادی جامعهشناسی عمومی یا جامعه شناسی مداخلهگر، اکتیویست و فعال را
کارل مارکس میداند. به نظر فکوهی «مارکس خودش هم به همین شکل عمل میکرد؛ یعنی نه
فقط تئوری میداد، بلکه انقلاب راه میانداخت، دائم در زندان بود؛ مدام در جاهای
مختلف درگیر دولتها بود و در تبعید بود، و در عین حال هم یک روزنامهنگار بود و
مدام در روزنامهها مینوشت». اما فکوهی معتقد است در کنار
سنت مارکسیستی، یک سنت دیگر هم در جامعهشناسی وجود دارد که معتقد است جامعهشناسی
باید در خدمت حل مشکلات جامعه و بهبود وضعیت مردم باشد و آن سنت دورکیمی است. فکوهی
معتقد است سیستم دموکراتیک به هیچ وجه از طریق انقلاب و یا از بالا ایجاد نمیشود
و «
فقط و فقط در سیستم کنش اجتماعی و درونی شدن کنشهای
دموکراتیکی به دست میآید که باید روز به روز تکرار شود و مدت زمان درازی داشته
باشد تا بتواند در افراد درونی شود». از دیدگاه فکوهی «آیندهی آکادمی، در نابودی
آکادمی است» و دانش در فضای جامعه خود به خود در حال حرکت به سمت عمومی شدن است.
دکتر سارا شریعتی معتقد است جامعهشناسی از ابتدای تکوینش با مسئلهی اجتماعی
و مسئلهی مردم پیوند خورده است؛ جامعهشناسی باید در جهت طرح مسائل اجتماعی،
مفهوم پردازی آنها و در خدمت جامعه قرار گیرد و لذا از نظر ایشان، جامعهشناسی
مردممدار، همان جامعهشناسی است و نباید آن را به شاخه و فراکسیونی در جامعهشناسی
تقلیل داد. جامعهشناسی ای که دکتر سارا شریعتی از آن دفاع میکند، نوعی جامعهشناسی
آکادمیک است که در عین حال در پروندههای داغ اجتماعی حضور دارد و منتقد و روشنگر
نیز هست. از سوی دیگر، شریعتی جامعهشناسی
چپ و انتقادی را «یک جامعهشناسی پابلیک، زنده و درگیر در پروندههای داغ اجتماعی»
میداند و معتقد است این حضور با کار علمی و پرهیز از داوری ارزشی در مرحلهی
تحقیق و در جهت فهم در تضاد نیست. در این دیدگاه، «رویکرد انتقادی روح جامعه شناسی
است» و لذا جامعه شناسی میتواند نقش انتقادی، اعتراضی، افشاگرانه یا اصلاحی و
تغییردهنده در جامعه ایفا کند. بنابراین، جامعهشناسی مردممدار
مدنظر شریعتی بسیار نزدیک به جامعهشناسی انتقادی است. در حقیقت، «این نوع جامعه شناسی
مشخصاً گرایش چپ دارد و این دغدغهی بوراووی، دغدغهای است که از جامعه شناسی چپ
میآید». در واقع از این منظر جامعه شناسی مردممدار یک مقولهی جدید نیست، خودِ
جامعه شناسی است.
بهنظر شریعتی، «تفسیری که مایکل بوراووی از جامعهشناسی مردممدار به دست میدهد،
یک تفسیر میلزی به عنوان جامعهشناسی خارج از دانشگاه که به زبان مردم سخن میگوید
نیست؛ وی از رابطهای ارگانیک میان جامعهشناس و مردم سخن میگوید و به نظر میآید
بیشتر تفسیری است برگرفته از روشنفکر ارگانیک گرامشی و مداخله در امر اجتماعی که
آلن تورن هم بدان اشاره دارد». لذا شریعتی جایگاه خود
جامعهشناس در دانشی که تولید میکند را نیز مهم میداند.
سارا شریعتی در نقد تعاریف ارائه شده دربارهی مفهوم جامعهشناسی مردممدار از
سوی برخی جامعهشناسان ایرانی معتقد است نباید جامعهشناسی مردممدار را به
استفاده از زبان قابل فهم، نوشتن در رسانه ها و تالیف کتاب ها برای غیر متخصصان
تقلیل داد؛ بلکه همانطور که بوراووی هم میگوید مقصود از نقش جامعهشناس مردممدار
ارگانیک، حضور در جنبشهای اجتماعی است.