جامعهشناسی به مثابهی دانشی در
خدمت حل مشکلات واقعی مردم
دانشِ جامعهشناسی را میتوان از
منظرهای گوناگونی مورد توجه قرار داد. یکی از این چشماندازها، توجه به جنبههای کاربردی
این دانش در حل مشکلات واقعی مردم است؛ به این معنا که اولویت این رشته پرداختن به
مسایل واقعی مردم باشد.
یان کرایب، با تکیه بر ایدههای
باسکار، نظریههای جامعهشناسی را به سه دسته تقسیم میکند:
- متکی به فرد کنشگر(عامل صاحب
اراده)؛
- متکی به سطوح ساختاری(جوامع)؛
و
- متکی به ارتباط متقابل فرد کشنگر
و ساختارها.
وی متناظر با این سه دسته، نظریههای
جامعهشناسی را در سه عرصه فرمول بندی کرده است:
- نظریههای جامعهشناسی فردگرا؛
- نظریههای جامعهشناسی ساختارگرا؛
و
- نظریههای جامعهشناسی انتقادی.
او تحقق عرصهی سوم، یعنی «انتقادی»
را متکی به کنش آگاهانهی افراد برای برپایی ساختارهای مناسب و امکان دگرگون کردن آنها
به وقت ضرورت را امری مهم، اما دشوار میداند. این عرصهی سوم نزدیک به آن چیزی است
که سالها بعد، مایکل بوراووی، در فرمول بندی خود آن را «جامعهشناسی مردممدار» (public sociology) نامیده است.
جامعهشناسی مردممدار چیست؟
«جامعهشناسی مردممدار» اصطلاحی
است که برای نخستین بار توسط هربرت گانز، از روسای پیشین انجمن جامعهشناسی امریکا،
در سال ۱۹۸۸ بهکار رفت. کسان دیگری چون آلفرد مککلونگلی و جو فیگین نیز دربارهی
لزوم توجه جامعهشناسی به نقشی که باید در عرصهی عمومی ایفا کند و تعهد اجتماعی که
باید برعهده گیرد سخن گفته بودند. از سوی دیگر جامعهشناسی مردممدار خود را میراثدار
سنت جامعهشناسی انتقادی در آمریکا، با چهرههای برجستهای چون میلز و گلدنر میداند.
البته امروز مایکل بوراووی را چهرهی شاخص و موثر در گسترش و تثبیت جایگاه این ایده
باید دانست.
بوراووی معتقد است در دوران حاضر،
جامعه شناسی بیش از پیش از دنیای مورد مطالعهاش فاصله گرفته است. او جامعه شناسی مردم
مدار را علمی می داند که دغدغه اش گروه های مردمی و روشش آمیختن با آنان است.
بوراووی در بیان ضرورت جامعه شناسی
مردم مدار، اوضاع کنونی جهان را این گونه توصیف می کند:
«امروز، در سالهای آغازین قرن
21 اگرچه کمونیسم مضمحل شده و فاشیسم به خاطره ای دهشتناک بدل گشته است، آوارهایی که
تمدن از خود به جای می گذارد همچنان بر روی هم تلنبار می شوند. سرمایه داری لجام گسیخته
امروزه به سلطه مستبدانه بازار منتهی شده است؛ گفتمانی که حول احیا و استقرار دموکراسی
شکل گرفته است اغلب به ابزاری برای سرپوش گذاری بر منافع قدرتمندان، تحدید حقوق شهروندان
و حتی اعمال خشونت بدل گشته است».
بوراووی معتقد است بنیانگذاران
جامعه شناسی رویکردی اخلاقی به جامعه شناسی داشتند و هدف جامعه شناسی را ساختن یک دنیای
بهتر می دانستند، اما امروزه جامعه شناسی از این هدف فاصله گرفته است. به نظر بوراووی،
باید علم را به زبان عرفی/ عامه ترجمه کنیم و دانش خود را به میان کسانی ببریم که آن
را از ایشان وام گرفته بودیم و به این ترتیب برای جامعه شناسی از نو تار و پودی اخلاقی
ببافیم.
از محوریترین نکات در رویکرد به
جامعهشناسی مردممدار، پاسخ به دو پرسش اساسی است: جامعهشناسی برای چه کسی؟ و جامعهشناسی
برای چه؟ در واقع، در پاسخ به این دو پرسش است که بوراووی به یک نظام تقسیم کار در
جامعهشناسی میرسد و بر این اساس چهار نوع جامعهشناسی «حرفهای»، «سیاست گذار»،
«انتقادی» و «مردممدار» را از هم متمایز میسازد.
اولین گونهی جامعه شناسی، جامعه
شناسی سیاستگذار است. جامعه شناسی سیاستگذار در خدمت هدفی است که کارفرمایش تعیین می
کند و درصدد است که برای مشکلات سفارش داده شده، راه حل هایی بیابد و یا به راه حل
های موجود مشروعیت علمی ببخشد.
جامعه شناسی حرفه ای، روش های صحیح
و آزموده شده را به همراه چارچوب های مفهومی مناسب در اختیار سایر شاخه های جامعه شناسی
قرار میدهد.
جامعه شناسی انتقادی، صحت و سقم
مفاهیم و فرضیه های هنجاری و توصیفی جامعه شناسی حرفه ای را مورد بررسی قرار می دهد.
جامعه شناسی انتقادی می کوشد تا توجه جامعه شناسی حرفه ای را به مواردی معطوف کند که
نادیده گرفته شده اند. جامعه شناسی انتقادی در واقع وجدان بیدار جامعه شناسی حرفه ای
است؛ همانطور که جامعه شناسی مردم مدار، وجدان بیدار جامعه شناسی سیاستگذار است.
جامعه شناسی انتقادی همچنین دو
سوال مهم را طرح می کند: «جامعه شناسی برای چه کسی؟». آیا مخاطبان ما فقط دانشجویان
و دانشگاهیان هستند و یا مخاطبانی خارج از دانشگاه نیز برای خود متصوریم؟ به نظر می
رسد برقراری ارتباط با گروه های مردمی و دخیل کردن آنان در تحقیقات اجتماعی ضروری به
نظر می رسد.
سوال دوم این است که «جامعه شناسی
برای چه؟» آیا جامعه شناس فقط باید دغدغه فراهم آوردن ابزاری برای تحقق ارزش های حاکم
بر جامعه را داشته باشد یا آن که باید در شکل گیری محتوای این ارزش ها هم مداخله کند؟
این سوال در واقع به تمایز بین عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارزشی اشاره می کند.
شمای کلی این بحث در جدول زیر خلاصه
شده است:
|
مخاطب دانشگاهی
|
مخاطب غیر دانشگاهی
|
معرفت ابزاری
|
جامعهشناسی حرفهای
|
جامعهشناسی سیاستگذار
|
معرفت بازتابی
|
جامعهشناسی انتقادی
|
جامعهشناسی مردممدار
|
با این وصف، خصلت آکادمیک جامعهشناسی
مانعی بزرگ بر سر راه ارتباط آن با گروه های متفاوت مردم در بیرون از مرزهای دانشگاه
است. از جمله عوامل این اختلال ارتباطی، بی توجهی چنین جامعهشناسی های آکادمیکی به
مجاری ارتباط عمومی، از جمله زبانی عامه فهم و نیز رسانه های عمومی است. این امر زمینه
ساز گسستی رو به گسترش میان جامعهشناسی با مسائلی بوده که مردم در زندگی اجتماعی شان
با آنها سر و کار دارند؛ همان مسائلی که تبیین شان از مهم ترین وظایفی بوده که جامعهشناسی
همیشه بر دوش خود احساس می کرده است.
مایکل بوراووی درصدد طرح این نکته
است که در کنار جامعهشناسی برخاسته از آکادمی و دانشگاه؛ در کنار جامعهشناسی انتقادی
و روشنفکرانه؛ در کنار جامعهشناسی که طرحهای بازار و دولت را پیش می برد، جای جامعهشناسیای
خالی است که مردم را مشاهده کند و هدف را گروههای مردمی بداند. این جامعهشناسی جدید
دغدغه اش مردم و یا به تعبیری درستتر، گروههای مردمی است. روند مورد نظر جامعهشناسی
مردممدار، راهی برای شناسایی مسائل و موضوعات جامعهاش است. از این روست که جامعهشناسی
مردممدار در طی گفتگویی دو طرفه با مردم به شناسایی مسائل و موضوعات گروه های مردمی
پرداخته و به معنای دقیقتری به «جامعه»شناسی روی می آورد. بنابراین، جامعهشناسی مردممدار
در خدمت مردم و جامعه مدنی است، مخاطبش را مردم میداند، برای آنان و به کمک آنان به
تولید دانش جامعه شناختی میپردازد و مقیاس هایش را نیز متناسب با چنین شرایطی تنظیم
میکند.
از جمله اهداف جامعهشناسی مردممدار
میتوان این چهار مورد را برشمرد: گسترش مخاطبان جامعهشناسی، حفظ شرایط گفتوگویی
در تولید دانش جامعهشناسی، رهاییبخشی و گسترش تخیل جامعهشناختی به واسطهی پیوند
میان گرفتاریهای شخصی با مسائل عام اجتماعی و نیز پیوند میان سرگذشت شخصی و تاریخ
اجتماعی. بهاین ترتیب، پیامد مستقیم این نوع جامعهشناسی، رشد مطالبات اجتماعی گروههای
مردمی خواهد بود.