جامعه و پژوهش

جامعه شناسی برای زندگی

جامعه و پژوهش

جامعه شناسی برای زندگی

جامعه و پژوهش

معرفی کتاب: رباعیات خیام

علی محمدزاده | چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۴۶ ق.ظ

معرفی کتاب

عنوان کتاب: رباعیات خیام

نویسنده (شاعر): حکیم عمر خیام نیشابوری

سال نشر: 1390

انتشارات: تهران؛ کتاب پارسه

رباعیات خیام

رباعیات حکیم عمر خیام نیشابوری، دنیایی است که در آن فارغ از ترس عذاب إلهی، می‌توان به دنیا و خوشی‌هایش پرداخت؛ می‌توان با خیال آسوده در فلسفه‌ی خلقت عالم و وجود جهان پس از مرگ شک کرد و نقد دنیا را بر نسیه‌ی اُخری ترجیح داد؛ و این درست خلاف آن چیزی است که دین می‌خواهد. بنای خیام در سرودن رباعیاتش بر آزادی است درحالی‌که بنای دین، بر ترس و محدودیت است. انسان مؤمن هیچ‌گاه شادی و آسودگی را به معنای واقعی درک نمی‌کند؛ چون در هر عملی، سایه‌ی سنگین خدا را بر سر خود احساس می‌کند که از او می‌خواهد که از خوشی‌های دنیا دست بکشد؛ یا لااقل در چارچوب امر و نهی‌های إلهی به شادمانی بپردازد. انسان مؤمن نمی‌تواند از چرایی این محدودیت‌ها بپرسد؛ چون پرسش از چرایی کفر است و به قیمت آتش دوزخ تمام می‌شود. او تنها می‌تواند این چرایی‌ها را برای خود اثبات کند؛ چرا که می‌داند اگر در مسیر پرسش از چرایی‌ها به چیزی غیر از دین برسد، آتش هولناک دوزخ در کمینش است. پس لاجرم اگر هم از چرایی‌ها می‌پرسد، ته خط باید به اثبات وجود خدا و معاد برسد. باید برسد. پس همان به که زر نزند و لب فروبندد و به جای شک در دین و آموزه‌هایش، سر بر مهر و سجاده بساید و برای خودش ثواب جمع کند و از خود نپرسد که آیا این موجود موهوم، یعنی خدا، واقعاً وجودی خارج از ساخته‌های ذهن بشری دارد؟ و به فرض هم که وجود داشته باشد و چیزی به اسم دین هم برای بشر فرو فرستاده باشد؛ آیا تفسیری که زاهدان و عالمان از دین کرده‌اند، همانی است که خود خدا می‌خواسته است یا اینکه خدا آن قدرها هم که می‌گویند سختگیر نیست؟ انگار عمر خیام در دوران حیاتش گرفتاری‌های این روزهای ما را تجربه کرده است و همین تجربه‌ی مشترک است که رباعیات خیام را برای انسان ایرانی جذاب و دل‌نواز می‌کند.

  • علی محمدزاده

چند کار کلاسی2

علی محمدزاده | سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۰۲ ب.ظ

از همان ابتدای ورود به دانشگاه، عادت داشتم فایل هایم را آرشیو کنم و نگه شان دارم برای روز مبادا. آن زمان کامپیوتر شخصی که نداشتم. آویزان سیستم های مرکز کامپیوتر دانشگاه یا کامپیوترهای بچه ها بودم و توی هر کدام پوشه ای به نام خودم درست کرده بودم و فایل هایم را تویش ذخیره کرده بودم. این بود که هر از گاهی کل اطلاعات را از این طرف و آن طرف جمع و جور می کردم و می ریختم شان روی دی وی دی؛ دی وی دی هایی که الان هم دارم شان و اتفاقاً خیلی هم برایم عزیز هستند. دیشب بود که به صورت اتفاقی نگاهی به آرشیوهایم انداختم. چشمم به چند کار کلاسی دست و پا شکسته افتاد که به همان سیاق معهودِ مقاله نویسی دانشجویی دوره کارشناسی، برای نمرات کلاسی ام نوشته بودم شان. با وجود ضعف مطالب، گفتم شاید برای برخی از دوستان مفید فایده افتد. این بود که تصمیم گرفتم فایل مطالب را برای دانلود بگذارم. امیدوارم قابل استفاده باشد.

ضمناً باید از اساتید محترم و با محبت دوره کارشناسی و همین طور دوستان عزیزم تشکر کنم.



  • علی محمدزاده

چالش ها و بحران های فراروی تمدن غرب

علی محمدزاده | سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۵۵ ب.ظ

توضیح: این یادداشت را پنج سال پیش برای یکی از نشریات دانشجویی دانشگاه مان نوشته بودم. لابلای آرشیو اطلاعاتم به چشمم خورد و گفتم انتشارش در وبلاگ، خالی از لطف نیست. البته پیشاپیش این نکته را ذکر کنم که نقد غرب و ذکر چالش هایش، به معنی توجیه وضع موجود در ایران نیست.

مقدمه

آنچه در این مطلب بدان خواهیم پرداخت، در حقیقت اشاره ایست به نقاط آسیب پذیر تمدن غرب؛ تمدنی که از بیرون بسیار مقتدر و بدون آسیب می نماید. هدف از طرح چنین بحثی آن است که نگاه جزم گرایانه و مطلق گرایانه به غربِ امروز و آن را آرمان شهر خوبی ها قلمداد کردن مورد تردید و سوال واقع گردد و از این طریق، صادره های این تمدن نیز با تامل و مداقه بیشتری مورد نظر، نقد و پذیرش قرار گیرد. چه آنکه نویسنده بر این باور است که در نگاه منتقدانه به غرب وصادره های آن، نوعی جنبه ایجابی و اثباتی برای رشد تفکر بومی نهفته است. در این صورت است که جریان یک سویه اطلاعات و دانش از غرب به جغرافیای فرهنگی و شخصیتی جهان پیرامون، چه در سطح فرد و چه در سطح جامعه، مورد بازبینی، تجدید نظر و واکنش فعالانه قرار خواهد گرفت و دانشگاه های ما هر تقریر و تصوری را صرف اینکه جاری شده از مبدا اندیشه ای غرب است به عنوان علم قلمداد نخواهند کرد و با نگاهی برآمده از زمینه فرهنگی و شخصیتی خود طی طریق خواهند نمود.

  • علی محمدزاده

معرفی کتاب: کالبدشکافی جناح‌های سیاسی ایران (1358- 1378)

علی محمدزاده | چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۰۳ ب.ظ

معرفی کتاب

عنوان کتاب: کالبدشکافی جناح‌های سیاسی ایران (1358- 1378)

نویسنده: حمیدرضا ظریفی نیا

مقدمه: سید مصطفی تاج‌زاده

سال نشر: 1378

انتشارات: تهران؛ آزادی اندیشه

کالبدشکافی جناح های سیاسی

جریان شناسی سیاسی، یکی از مقدمات اولیه‌ی فهم جامعه، سازوکارها و تحولات آن است؛ خصوصاً سازوکارهای مرتبط باقدرت. کتاب حاضر از جمله‌ی قابل‌استفاده‌ترین کتاب‌های موجود در این زمینه است. در این معرفی کوتاه، قصد خلاصه کردن کتاب یا بیان تقسیم‌بندی‌ها و دیدگاه‌های موجود در کتاب را نداریم؛ بلکه دریافت مطالب کتاب را منوط می‌کنیم به مراجعه‌ی مخاطب و در این جا تنها نکاتی مختصر از کتاب را ذکر خواهیم کرد. ضمناً تأکید می‌کنیم که معرفی یک کتاب، به‌معنای تأیید کلیه‌ی دیدگاه‌های نویسنده نیست.

  • علی محمدزاده

معرفی کتاب: فراتر از واپسین آسمان

علی محمدزاده | چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۱۹ ق.ظ

معرفی کتاب

عنوان کتاب: فراتر از واپسین آسمان

نویسنده: ادوارد سعید

مترجم: حامد شهیدیان

سال نشر: 1382

انتشارات: تهران: هرمس.

فراتر از واپسین آسمان

کتاب‌های متعددی به زبان فارسی درباره‌ی فلسطین موجود است. اهمیت مسائل خاورمیانه و حساسیت نقش امپریالیسم و صهیونیسم در زندگی اجتماعی- سیاسی منطقه سبب شده است که ما تحولات سیاسی فلسطین را با دقت خاصی مدنظر قرار دهیم. به علاوه، حرکت‌های پیشرو در ایران طی چند دهه‌ی اخیر، هم‌واره به جنبش‌های اجتماعی جهان توجه داشته اند. در این میان جنبش فلسطین جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده است.

به جرئت می‌توان گفت کتاب حاضر با هر آن‌چه تاکنون در این موضوع به زبان فارسی نگاشته شده متفاوت است. این کتاب بیش و پیش از هر چیز در چشم‌انداز این کتاب با نوشته‌های دیگر است. کتاب‌های موجود به طور عمده یا از دیدگاه سیاسی نوشته شده یا به مسائل اقتصاد سیاسی فلسطین نظر دارد. اما دکتر سعید، «زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم فلسطین» را مورد بررسی قرار داده است. در نتیجه، کتاب حاضر نه تنها به دانش ما درباره‌ی فلسطین می‌افزاید، بلکه درباره‌ی زندگی مردم فلسطینی و هویت فلسطینی امروز هم نکات آموزنده ای برای ما دارد.

دانستن از زندگی مردم فلسطین مسئله‌ای است که مخاطب ایرانی کم‌تر می‌تواند از طریق رسانه‌های گوناگون داخل و خارج کشور به اطلاعات درستی پیرامون آن دست یابد؛ چرا که زندگی مردم فلسطین از سویی مسئله‌ای مغفول است و از سوی دیگر، در هیاهوی رفت‌وبرگشت‌های سیاسی، محلی از اعراب نمی‌یابد.

در این اثر دکتر سعید تجربیات فردی و مشاهدات شخصی را با رخدادهای اجتماعی و تحلیل مردم شناختی در می‌آمیزد. به عبارت دیگر، وی تجربیات و مشاهدات مشخص را در متن روابط تاریخی- اجتماعی جای می‌دهد.

سعید در این نوشته ناظر بی طرف نیست؛ بل‌که خود یک عرب فلسطینی است که سال‌هاست از سرزمین خود رانده شده و اکنون مانند هر فلسطینی دیگر پرسش هایی پیرامون هویت خود و مردم‌ش در ذهن دارد. به تعبیر خود سعید، «فراتر از واپسن آسمان» فرآورده‌ی تبعید است.

خواندن این کتاب را به همه‌ی کسانی که مایل‌اند درباره‌ی فلسطین بیش‌تر بدانند توصیه می‌کنیم.

  • علی محمدزاده

منتشر شده در روزنامه جوان - سه شنبه 16 اردیبهشت ماه 93 / مشاهده / دریافت فایل  pdf

 نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران اگر چه بیست‌وهفتمین سال برگزاری خود را پشت سر می‌گذارد، با مشکلات حل نشده‌‌ی بسیاری مواجه است؛ مشکلاتی که همه ساله در ایام نمایشگاه در فضای رسانه‌ای مطرح می‌شود و پس از آن به کلی فراموش شده و در نمایشگاه سال بعد دوباره تکرار می‌شوند.

شاید عجیب به‌نظر بیاید؛ اما اولین نقطه‌ی ضعف نمایشگاه کتاب تهران دقیقاً مسئله‌ای است که معمولاً به‌عنوان نقطه‌ی قوت نمایشگاه از آن یاد می‌شود. این مسئله چیزی نیست جز تعداد بسیار زیاد بازدیدکنندگان. طبق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در سال گذشته حدود 6 میلیون نفر بازدیدکننده داشته است که برای نمایشگاه امسال نیز چنین بازدیدی پیش‌بینی می‌شود. اما پرسش اینجاست که آیا تعداد بسیار زیاد بازدیدکنندگان نمایشگاه کتاب تهران، می‌تواند دلیلی بر کارنامه‌ی موفق متولیان امر کتاب و کتابخوانی در کشور باشد؟ یا این‌که این امر خود گواه مشکلات حل نشده‌ای در حوزه‌ی کتاب است؟

با مروری بر آمار بازدیدکنندگان نمایشگاه، درخواهیم یافت که درصد بالایی از بازدیدکنندگان را شهرستانی‌ها تشکیل می‌دهند و در این میان تهرانی‌ها سهم کم‌تری دارند؛ به‌طوری که در نمایشگاه سال گذشته 6/53 از بازدیدکنندگان شهرستانی و 4/46 تهرانی بوده‌اند. در این زمینه باید گفت هزینه‌ی سفر به تهران برای یک دانشجوی شهرستانی دستِ پایین 100 هزار تومانی تمام می‌شود و معاونت‌های فرهنگی- اجتماعی دانشگاه‌ها اگرچه همه‌ساله بودجه‌ای برای اعزام دانشجویان شهرستانی به تهران در نظر می‌گیرند، اما این بودجه در حد و اندازه‌ای نیست که کفاف سفر تعداد بالای دانشجویان برای نمایشگاه را بدهد.

حال پرسش این‌جاست که چنین آماری با وجود هزینه‌های بالای سفر به تهران و مشکلاتی از قبیل اسکان و... برای دانشگاهیان و کتاب‌خوانان شهرستانی، چگونه قابل تحلیل است؟

پاسخ به این سؤال خیلی مشکل نیست. کافی‌است پرس‌وجوی مختصری از بازدیدکنندگان شهرستانی به عمل آوریم تا مشخص شود علت حضورشان در نمایشگاه کتاب تهران، پیش از هر چیز پیدا نشدن بسیاری از کتب در شهرستان‌هاست؛ به‌طوری که تنها کتب پرفروش دانشگاهی و کنکوری در بسیاری از شهرستان‌ها یافت می‌شود و دانشجویان شهرستانی در زمینه‌ی سایر کتاب‌ها با محدودیت شدیدی مواجه‌اند. بنابراین، طبیعی است که اساتید و دانشجویان شهرستانی‌ فرصت نمایشگاه کتاب تهران را غنیمت شمرده و با وجود هزینه‌های بالا و دردسرهای زیاد، هر طور شده خود را به نمایشگاه برسانند. نمایشگاه‌های کتاب استانی هم از کیفیت و کمیت قابل قبولی برخوردار نیستند و نمی‌توانند نیاز قشر دانشگاهی و کتاب‌خوان شهرستانی را برطرف کنند. در صورتی که اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به جای اکتفا نمودن به برگزاری نمایشگاه کتاب تهران و نمایشگاه‌های استانی ضعیف به تقویت شبکه‌های مویرگی توزیع کتاب در نقاط مختلف کشور پرداخته و چرخه‌ی توزیع کتاب را سروسامانی بدهد، دیگر نیاز به دست و پا شکستن برای حضور در نمایشگاه کتاب تهران وجود نخواهد داشت.

مسئله‌ی دیگر، فروش اینترنتی کتاب است که می‌تواند عدم دسترسی مخاطب شهرستانی به کتاب مورد نیازش را جبران کند. اما هزینه‌ی ارسال پستی کتب آن‌قدر بالاست که خرید و فروش اینترنتی کتاب عملاً مقرون به صرفه نیست. در حالی‌که بایستی با هدف کمک به شکل‌گیری شبکه‌ی توزیع کتاب در کشور، هزینه‌ی پستی ارسال کتاب برای سایت‌های فروش اینترنتی به حداقل رسیده تا خلاء ناشی از عدم وجود شبکه‌های مویرگی توزیع کتاب در شهرستان‌ها جبران شود.

در ارتباط با گسترش کتاب‌فروشی‌های با کیفیت در نقاط مختلف کشور، نکته‌ی قابل تأمل دیگری نیز وجود دارد و آن این است که اساساً برگزاری نمایشگاه کتاب با سبک و سیاق حاضر، خود نه تنها به تقویت شبکه‌های توزیع کتاب کمک نمی‌کند که مانعی بر سر راه آن ایجاد می‌نماید. توضیح این‌که نمایشگاه‌های کتابی که در حال حاضر در کشور برگزار می‌شود، بیش‌از آن‌که کارکرد «نمایشگاهی» داشته باشد، کارکرد «فروشگاهی» دارد. این امر موجب می‌شود مخاطب بخش زیادی از نیازش را از نمایشگاه کتاب تأمین کند. در نتیجه‌ی این امر، کار کتاب‌فروشی صرفه‌ی اقتصادی نخواهد داشت و بسیاری از شهرستان‌ها از کتاب‌فروشی‌های خوب محروم خواهند ماند و حتی کتاب‌فروشی‌های تهران نیز تضعیف خواهند شد. در حالی‌که این نکته را نباید فراموش کرد که کالای فرهنگی، از جمله کتاب، کالایی است که باید همیشه در دسترس باشد و مخاطب نمی‌تواند تمام نیاز خود به کتاب در طول یک‌ سال را پیش‌بینی کند و همه‌ی آن را از نمایشگاه کتاب تأمین نماید. لذا برگزاری نمایشگاه به این سبک و سیاق، شبکه‌های توزیع را تضعیف خواهد کرد و مانعی برای دسترسی همیشگی مخاطب به کالای کتاب فراهم خواهد کرد.

گذشته از موارد بالا، در مورد تعداد بالای بازدید کنندگان، به نکته‌ی دیگری هم باید اشاره کرد و آن این‌که بسیاری از بازدیدکنندگان را دانشجویان و دانش‌آموزانی تشکیل می‌دهند که به قصد خرید کتب کمک درسی به نمایشگاه کتاب تهران آمده‌اند. طبق آمار منتشر شده، در نمایشگاه امسال حدود 140 ناشر آموزشی شرکت کرده‌اند که همچون دوره‌های گذشته پیش‌بینی می‌شود سهم زیادی از آمار فروش کتاب را به خود اختصاص دهند. بنابراین در استفاده از آمار بازدیدکنندگان برای تحلیل میزان مطالعه و تمایل به کتاب در کشور، با در نظر گرفتن سهم کتاب‌های کمک آموزشی در آمار فروش کتاب و همین‌طور بازدیدکنندگان، بایستی با احتیاط بیش‌تری عمل کرد.

مسئله‌ی دیگری که در رابطه با نمایشگاه باید به آن پرداخت، خدمات نمایشگاه کتاب تهران برای بازدیدکنندگان است. یکی از این خدمات، در دسترس بودن اطلاعات کتب موجود در نمایشگاه و امکان جست‌وجوی آن از طریق سایت اینترنتی نمایشگاه کتاب است که خوشبختانه برای نمایشگاه امسال فراهم شده است و مخاطبین می‌توانند قبل از حضور در نمایشگاه، از طریق جست‌وجوی عنوان کتاب، غرفه‌ی ناشر مدنظر خود را پیدا کنند و نیازی به حضور در صف های طولانی جستجوی کتاب در داخل نمایشگاه و اتلاف وقت و خستگی ناشی از آن وجود نخواهد داشت. البته خدمات ساده‌ی دیگری مانند سامانه‌های تخصصی کارشناسی مشاوره‌ی کتاب و معرفی کتب و نویسندگان به مخاطبان، به صورت دقیق و بر اساس نوع کتاب و مخاطب، در نمایشگاه امسال نیز هم‌چنان نادیده گرفته شده‌است و بسیاری از بازدیدکنندگان که در صورت وجود چنین سامانه‌ای می‌توانند خرید هدف‌دار و مفیدی از نمایشگاه داشته باشند، عملاً وقت خود را به نمایشگاه‌گردی تفننی صرف می‌کنند و استفاده‌ی لازم را از نمایشگاه نخواهند برد.

از دیگر نکاتی که منجر به کیفیت پایین نمایشگاه کتاب تهران می‌شود، ضعف برنامه‌های جانبی نمایشگاه است. لازم به توضیح نیست که 6 میلیون بازدیدکننده که بخش زیادی از آنان را دانشجویان و دانشگاهیان تشکیل می‌دهند، چه ظرفیت فرهنگی عظیمی ایجاد می‌کند که درصورت استفاده‌ی درست از آن می‌تواند تحولات مهمی در فضای فرهنگی کشور به وجود آید. در شرایطی که اغلب برنامه‌های جنبی نمایشگاه در میزگردها و سخنرانی‌های تکراری و خسته‌کننده، آن هم با حداقل کیفیت، خلاصه می‌شود، جای برنامه‌های فرهنگی جدی و هدف‌داری در زمینه‌ی ترویج حجاب و عفاف، ترویج فرهنگ مطالعه، آموزش اخلاق شهروندی، تقویت بنای خانواده و همین‌طور ویژه برنامه‌های دانشجویی در قالب‌های جذاب و متنوع خالی‌است؛ در حالی‌که بازدیدکننده‌ی نمایشگاه نباید به حال خود رها شده و وقت‌ش تنها صرف نمایشگاه‌گردی شود؛ بلکه باید با درنظر گرفتن برنامه‌های جذاب، کوله‌بار مخاطب را پر کرد و او را دست‌پر به خانه فرستاد.

در ادامه باید به مشکل اسکان دانشجویان شهرستانی هم اشاره نمود. وسعت نمایشگاه کتاب تهران و میزان قابل توجه خریدهای دانشجویان، موجب می‌شود که دانشجویان شهرستانی نیازمند اسکان شبانه در تهران باشند و ادامه‌ی خرید را به روز بعد موکول کنند. اما این امر همیشه یکی از نگرانی‌های دانشجویان را تشکیل می‌داده است؛ به طوری که بسیاری از دانشجویان مجبورند بازدید خود از نمایشگاه کتاب را در یک روز خلاصه کنند و خستگی‌ها و سختی‌های آن را به جان بخرند. اگر چه برای رفاه حال دانشجویان شهرستانی از سوی نمایشگاه کتاب تهران پنج سوله 200 متری برای اسکان آنان در حرم امام خمینی(ره) در نظر گرفته است، اما محدودیت ظرفیت و ضعف امکانات مانعی بر سر راه اسکان مناسب دانشجویان است. علاوه بر این برای اسکان در حرم امام خمینی(ره) نیاز به معرفی‌نامه از دانشگاه است که در بسیاری موارد به دلیل عدم اطلاع رسانی مناسب بسیاری از دانشجویان از لزوم آن بی‌اطلاع هستند و دست خالی به محل اسکان مراجعه می‌کنند که این امر موجب مشکلات زیادی برای آنان می‌گردد.

در نهایت باید به این نکته اشاره کرد که مسئولین امر کتاب در کشور بیش از آن‌که خود را ملزم به ارائه‌ی آمار از نمایشگاه کتاب تهران بدانند، لازم است فکری به حال افزایش هر چه بیش‌تر کیفیت نمایشگاه نموده و فکری به حال مشکلاتی که هر ساله تکرار می‌شوند، بنمایند.

  • علی محمدزاده

منتشر شده در روزنامه جوان - سه شنبه 9 اردیبهشت ماه 93 / مشاهده / دریافت فایل  pdf

مشاهده این مطلب در سایت الف


بیست و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در شرایطی کار خود را آغاز می‌کند که مشکلات ناشی از قیمت سرسام آور کتاب هم‌چنان گریبان‌گیر ناشران و همین‌طور مصرف کننده‌گان کتاب است.

اولین مسئله‌ای که به عنوان علت این افزایش قیمت می‌توان بر آن انگشت گذاشت، حذف یارانه‌ی کاغذ و عدم مدیریت درست آن در سال‌های اخیر بوده است؛ طرحی که از سال 86 به مرحله‌ی اجرا درآمد و طبق آن تصمیم گرفته شد یارانه‌‌ی کاغذ به جای آن‌که در اختیار ناشر قرار گیرد، مستقیماً و در قالب بن‌های کتاب به مصرف‌کننده داده شود تا سهم کتاب در سبد مصرف خانوار کاهش نیابد؛ یعنی به‌جای آن‌که ناشر برای کاغذ یارانه بگیرد و کتاب ارزان قیمت تولید کند، یارانه به صورت بن کتاب در اختیار مصرف‌کننده قرار گیرد.

اکنون و پس از گذشت 7 سال از اجرای این طرح، یارانه‌ی کاغذ اگرچه قطع شده است و قیمت کتاب سر به آسمان کشیده است، اعطای یارانه‌ی کتاب به مصرف کننده در وضعیت نامعلومی به سر می‌برد.

حذف یارانه‌ی کاغذ، منجر به افزایش قیمت کاغذ از بندی 5 تا 7 هزار تومان در بازار به بندی 25 تا 30 هزار تومان شد و این خود به چند برابر شدن قیمت کتاب انجامید. اگر به این افزایش قیمت، تورم‌های پی‌درپی چند سال اخیر  – که قیمت هر بند کاغذ را به 84 هزار تومان رساند – را هم اضافه کنیم، به نرخ نجومی گران‌شدن کتاب پی خواهیم برد.

اما قیمت بالای کتاب تنها ناشی از افزایش قیمت کاغذ نیست. بسیاری از قیمت‌های تعیین شده برای کتاب‌، ناشی از عدم نظارت بر قیمت‌گذاری کتاب است. برای مثال، کتابی 800 صفحه‌ای که قیمت روی جلد آن 28000 تومان است را در نظر بگیرید. اگر هزینه‌ی چاپ هر صفحه کتاب با کاغذ تحریر – که دستِ بالا 10 تومان است-  را به حق التحریر نویسنده، یعنی 10 درصد قیمت پشت جلد کتاب، 20 درصد قیمت پشت جلد به‌عنوان سود فروشنده و به‌طور متوسط 20 درصد سود ناشر اضافه کنیم؛ و هزینه‌های حمل و نقل و... را هم لحاظ کنیم، با یک محاسبه‌ی سر انگشتی قیمت کتاب حداکثر 16000 تومان خواهد شد؛ 16000 تومان کجا و 28000 تومان کجا!

در کنار این، ناشران کمک آموزشی و دانشگاهی هم هستند که از فروش رفتن کتاب‌هایشان مطمئن‌اند و ترسی از قیمت‌گذاری‌های عجیب و غریب بر کتاب‌هایشان ندارند! دانش‌آموزان و دانشجویان مجبورند کتب دانشگاهی و کمک آموزشی را خریداری کنند و  در غیاب هر گونه نظارتی بر این ناشران، فشارهای مالی ناشی از خرید کتاب به خود و خانواده‌‌ی آنان وارد می‌شود.

در کنار گرانیِ عجیب و غریب کتاب، عدم تخصیص، توزیع و مدیریت درست یارانه نیز گره کور کتاب را پیچیده‌تر کرده است. از سویی میزان یارانه‌ی تخصیصی به مصرف کننده برای خرید کتاب نسبت به نرخ افزایش قیمت کتاب، رقم ناچیزی است و از سوی دیگر، همان یارانه نیز به شکل درستی توزیع نمی‌شود.

یک دانشجو اگر در هر ترم به‌طور متوسط 15 واحد درس داشته باشد و برای هر 3 واحد نیاز به خرید یک کتاب داشته باشد، در یک سال تحصیلی نیاز به 10 کتاب خواهد داشت؛ کتاب‌هایی که قیمت هر کدام به سختی کمتر از 10 هزار تومان می‌شود؛ یعنی دستِ پایین و بدون درنظر گرفتن سایر مخارج، یک دانشجو در طول یک سال تحصیلی 100 هزار تومان هزینه بابت کتاب می‌پردازد. اگر رشته‌های فنی و مهندسی و پزشکی را در نظر بگیریم، این نیاز بسیار بیش‌تر از این مبالغ است. این در حالی‌است که میزان بن کتاب دانشجویی از سال 86 تاکنون، از 20 هزار تومان به 30 هزار تومان رسیده است؛ یعنی در حالی‌که قیمت کتاب طی هفت سال گذشته تقریباً 10 برابر شده است، میزان بن کتاب دانشجویی تنها 20 هزار تومان افزایش یافته که دردی از کسی دوا نخواهد کرد! تازه بگذریم از آن‌که بن‌کتاب دانشجویی در اولین روزهای ثبت نام تمام می شود و به بسیاری از دانشجویان نمی رسد!

علاوه بر مبلغ قلیل بن کتاب، بسیاری از بن کتاب‌های تخصیص داده شده نیز اساساً به دانشگاهیان و کتاب‌خوانان نمی‌رسد و از طرق مختلف، مانند ادارات دولتی و...، توزیع می‌گردد که اساساً نیازی به بن کتاب ندارند و ترجیح می‌دهند بن‌کتاب را به دلالان میدان انقلاب بفروشند تا آن را هزینه‌ی خرید کتاب کنند!

نتیجه خیلی ساده است: مردم و کتاب‌خوانان، دیگر نمی‌توانند در حد نیاز خود کتاب بخرند! طُرفه آن‌که قشر مستضعف اولین گروهی است که دست‌ش از کتاب کوتاه می‌شود و عطای خرید کتاب را به لقایش می‌بخشد؛ در نتیجه قشر مستضعف به لحاظ فرهنگی از قشری که دست‌ش به دهانش می‌رسد عقب مانده‌تر خواهد شد و این عقب مانده‌گی، در طول زمان خود را بازتولید خواهد کرد و این امر منجر به شکاف فرهنگی عظیمی میان قشر مستضعف و طبقه‌ی برخوردار در دراز مدت خواهد شد. اتفاقی که برای انقلاب اسلامی ایران – انقلاب مستضعفین- چندان خوشایند نیست!

به جز پیامدهای گرانی کتاب برای مصرف کننده، این موضوع تبعاتی هم برای ناشر دارد. وقتی مصرف کننده قدرت خرید کتاب نداشته باشد، به تبع ناشری که بقایش وابسته به میزان چاپ و فروشش است، امکانی برای بقا نخواهد داشت و تنها آن دست از ناشرانی قادر به اظهار وجود در بازار کتاب خواهند بود که یا دولتی‌اند و یا به منابع مالی مناسبی دسترسی دارند. معنی این موضوع حذف ناشران مردمی از گردونه‌ی نشر و باقی ماندن ناشران گردن کلفت دولتی و یا سرمایه‌دار است؛ ناشرانی که برای تأمین بودجه‌ی خود به پول حاصل از فروش کتاب‌شان نیستند.

مشکلات و مسائلی که ذکر شد، بخشی از موضوعات مختلفی است که ناشی از شیب تند افزایش قیمت کتاب است و هدف از این نوشتار تنها اشاره ای به این مسائل و مشکلات در آستانه‌ی نمایشگاه کتاب بود.

  • علی محمدزاده

تهران دیدنی است: کیف فروشان و دلالان دلار خیابان منوچهری

علی محمدزاده | سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ق.ظ

دلالان دلار

عصر یک روز بهاری، که از قضا تا دیر وقت هم سر کار مانده‌ای و به کارهای عقب مانده‌ات رسیده‌گی کرده‌ای، تصمیم می‌گیری کیف دستی زه‌وار در رفته‌ات را عوض کنی و برای خرید کیف تازه، سری به خیابان منوچهری بزنی. میدان فردوسی از بی.آر.تی پیاده می‌شوی و خیلی مغرور، از کنار بساط کیف‌فروش‌های دور میدان عبور می‌کنی؛ که قرار است به خیابان منوچهری بروی و از منبع‌ش خرید کنی؛ شاید کیف‌های به‌تر و ارزان‌تری به تورت بخورد. توی هم‌این فکرها هستی که می‌بینی به منوچهری رسیده‌ای و جلوی در ورودی کیف‌فروشی سر نبش ایستاده‌ای. کمی جلوتر می‌روی تا خیابان منوچهری و کیف‌فروش‌هایش را ببینی. تا چشم کار می‌کند این‌طرف و آن‌طرف خیابان پر است از کیف‌فروشی‌های رنگ و وارنگ و بزرگ و کوچک. بسم الله‌ی می‌گویی و وارد می‌شوی: ظاهر مغازه که خیلی شیک است و از آن دست مغازه‌هایی است که برای آدم‌های پول‌ندار ترسناک به نظر می رسد! اما دستی به موهای‌ت می‌کشی؛ سینه‌ات را جلو می‌دهی و با اعتماد به‌نفس داخل می‌شوی. قبل‌ش هم البته بهانه ای جور می‌کنی تا اگر کیف‌ها گران بودند و خواستی بیایی بیرون، کنف نشده باشی! همین‌طور که ایستاده‌ای، با چشم دنبال کیفی که به سلیقه‌ات بخورد و البته از قیافه‌اش هم معلوم باشد ارزان‌تر است، می‌گردی. چشمت روی یکی توقف می‌کند. آقای مغازه‌دار که پشت سرت ایستاده و دارد تماشایت می‌کند، می‌گوید:

- بفرمایید قربان.

- ببخشید قیمت‌ش چقدر هست‌ش فرمودید؟

- قابل شما رو نداره. از این مدل اگه بخواید 130 هزار تومن. این مدل کناری‌ش هم هست 110 تومن درمیاد.

و تو که هنوز توی حال و هوای کیف‌های 20 هزار تومانی دور میدان فردوسی هستی، بهانه‌ی جور کرده‌ات را رو می‌کنی و می‌گویی:

- سایز کوچیک‌تر از این ندارین؟ یه مقدار بزرگه.

سری مثلاً به نشانه‌ی تأسف تکان می‌دهی و هنوز «نه» فروشنده تمام نشده که از این مغازه درآمده‌ای و جلوی مغازه‌ی بعدی ایستاده‌ای. این یکی از قبلی شیک‌تر به‌نظر می‌رسد؛ بی‌خیال می‌شوی و همین‌طور راه پیاده‌رو را در پیش می‌گیری تا به مغازه‌ای که کوچک‌تر و جمع‌وجورتر است می‌رسی.

- ببخشید جناب این مدل کیف قیمت‌ش چه‌قدر هست‌ش؟

داستان باز هم هم‌آن است.

- آقا این کیف مینی لپ‌تاپ قیمت‌ش چقدره؟

- صد هزار تومن.

دو - سه جای دیگر هم قیمت‌ها را می‌پرسی و در نهایت به روح پدر دست‌فروش‌های دور میدان فردوسی و انقلاب و آزادی رحمت می‌فرستی که اگر نبودند، مستضعفین باید کتاب و قلم‌شان را توی کیسه‌گونی می‌کردند و این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند!

راسته‌ی کیف‌فروش‌ها که تمام می‌شود، نوبت راسته‌ی لوازم آرایشی – بهداشتی‌هاست: پاتوق خانم‌های سانتال مانتال! تا دلت بخواهد مغازه و پاساژ لوازم آرایشی است و تا دلت بخواهدتر، خانم‌های ساپورت پوش و آرایش کرده و خفن! و جالب اینجاست که فروشنده‌گان اغلب مغازه‌ها هم آقایان هستند!

راه برگشت به میدان فردوسی را در پیش گرفته‌ای که تقاطع منوچهری و قرنی جنوبی، درست مقابل سفارت تعطیل شده‌ی انگلستان، چشمت به جمعیتی می‌خورد که وسط میدان جمع شده‌اند و با صدای بلند داد و فریاد می‌کنند. حس فضولی‌ات گل می‌کند و می‌روی ببینی چه خبر است.

حدست درست به‌نظر می‌رسد: بازار دلار فروش‌هاست. به خودت جرأت می‌دهی و توی جمعیت می‌روی.جمعیت زیادی دور هم حلقه زده‌اند و با سر و صدای هر چه بیش‌تر مشغول چانه و چانه زنی‌اند. (به اصطلاح) آدم حسابی کم توی‌شان پیدا می‌شود. قیافه‌ها و سر و وضع به‌قدری خفن است که ترس برت می‌دارد نکند بلایی سرت بیاورند! همه‌شان کیف کوچک کهنه‌ای دارند که یا روی دوش‌شان انداخته‌اند و یا به کمرشان بسته‌اند؛ دفترچه یادداشت و خودکار لکنته‌ای هم دارند که هر از گاهی چیزهایی توی‌ش می‌نویسند. سیگار هم که مال صبحانه‌شان است! توی‌شان از آدم شصت هفتاد ساله پیدا می‌شود تا جوانک‌های بیست و چهار پنج ساله؛ قیافه‌ها اما از هم‌آن الگوی واحد تبعیت می‌کند.

چند نفری آن وسط ایستاده‌اند و دارند قیمت می‌دهند و چانه می‌زنند و داد و بیداد می‌کنند. عده‌ی زیادی هم دور این‌ها حلقه زده‌اند و هر از گاهی نرخ خرید و فروش‌شان را از اعماق حنجره فریاد می زنند: 40 می‌خرم؛ 40 می‌خرم ... . و هر چه بیش‌تر می‌ایستی و دقت می‌کنی، کم‌تر می‌فهمی دارند چه‌کار می‌کنند و چه‌طور معامله می‌کنند.

خودت را از لابه‌لای جمعیت بیرون می‌کشی و زیر چشمی دنبال یکی می‌گردی که قیافه‌اش شسته رفته‌تر باشد تا راجع به کار این‌ها ازش بپرسی. بالأخره یکی را پیدا می‌کنی.

- آقا ببخشید یه سؤال داشتم؛ یه نفر بخواد دلار بخره، باید بیاد هم‌این وسط داد و بیداد کنه؟ راش همینه؟

- دلار می‌خوای بخری خب برو صرافی بخر.

- پس اینا این وسط دارن چه‌کار می کنن؟

- اینا به کار شما نمیاد. اینا دارن قمار می‌کنن.

- میشه توضیح بدید کارشون چه‌جوریه؟ چه‌جوری معامله می‌کنن؟

و گفت‌وگو همین‌جا قطع می‌شود. از یکی دو نفر دیگرشان هم هم‌چه سؤالاتی می‌کنی و جواب‌های مشابهی می‌شنوی. هیچ‌کدام نم پس نمی‌دهند! معلوم است هر چه هست فراتر از یک معامله‌ی ساده است؛ یعنی مثلاً شاید قمار.

کنجکاوی بیش از این فایده‌ای که ندارد هیچ؛ ممکن است کار هم دست آدم بدهدً گفته‌اند دانش‌جوی علوم اجتماعی باید توی دل مسائل جامعه باشد و تماس از نزدیک با واقعیات اجتماعی داشته باشد، اما این را هم گفته‌اند که دانش‌جوی علوم اجتماعی باید مواظب باشد واقعیت‌های اجتماعی کار دست‌ش ندهند که تا ابد سیر واقعیت اجتماعی خواهد شد!

این است که سرت را پایین می‌اندازی و همین‌طور که داری سرباز توی کیوسک پلیس دیپلماتیک سفارت تعطیل شده‌ی انگلستان را تماشا می‌کنی و به این سؤال فکر می‌کنی که سفارت تعطیل شده چه نیاز به سرباز و نگهبان و پلیس دارد، به ایستگاه متروی میدان فردوسی رسیده‌ای.


توضیح: عکس را از اینترنت گرفته ام. جرأت نکردم با موبایل خودم عکس بگیرم!

  • علی محمدزاده

سریال تلویزیونی پایتخت: بازنمایی زنده‌گی آدم‌های معمولی

علی محمدزاده | چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۴ ب.ظ

پایتخت سه


اشاره: آن‌چه در این نوشتار کوتاه قصد بیان آن را داریم، پیام اصلیِ سریال «پایتخت» است. از آن‌جا که تمرکزمان بر استخراج پیام اساسی این سریال است، از بیان و نقد و بررسیِ نقاط ضعف آن احتراز می‌کنیم و از نقاط قوت نیز، تنها بر آن‌هایی تأکید می‌گذاریم که به‌نوعی با پیام اصلیِ سریال در ارتباط هستند. ذکر این نکات از این بابت لازم است که تصور نشود هدف این نوشتار تعریف و تمجید صرف از کار «سیروس مقدم» است.

چرا «پایتخت 3» پرمخاطب‌ترین سریال نوروزی می‌شود؟ این سریال چه‌چیزی را بازنمایی می‌کند که می‌تواند ارتباطی نزدیک و صمیمی با بسیاری از مردم برقرار کند؟ «پایتخت 3» آینه‌ی چه چیزی است؟

قبل از هر چیز باید به این سؤالات پاسخ بگوییم و کلید پاسخ به پرسش‌های بالا، در مفهوم «فرهنگ» نهفته است. آن‌گونه که آنتونی گیدنز می‌گوید، فرهنگ به‌ معنای «شیوه‌های زنده‌گی» اعضای یک جامعه یا گروه‌های یک جامعه است. فرهنگ شامل نحوه‌ی لباس پوشیدن، آداب و رسوم ازدواج و زنده‌گی خانواده‌گی، الگوهای کار، آیین‌های دینی و تفریح و فراغت است(گیدنز 1387: ص 34). از سوی دیگر، این «شیوه‌ی زنده‌گی» مبتنی بر «معرفت مشترکی» است که افراد جامعه در آن سهیم هستند(افروغ 1387الف: ص 25). معنای ساده‌ی این جملات این است که «فرهنگ» مفهومی است که هم شیوه‌های اندیشیدن و هم روش‌های زنده‌گی مردم یک جامعه را در بر می‌گیرد و هویت مردم را شکل می‌دهد؛ یعنی چیستی و کیستیِ آن‌ها را. این هویت است که مرز میان «ما» و «دیگران» را مشخص می‌کند و موجب شکل‌گیری پیوندها، روابط و نزدیکی میان این «ما» می‌شود. حال، هر آن‌چه مبتنی بر این هویت باشد و عناصر آن را در خود بنمایاند، به نظر «ما» نزدیک و صمیمی می‌نماید و پذیرفته می‌شود. راز دیده شدن سریال «پایتخت»، دقیقاً در هم‌این نکته نهفته است: «پایتخت» آینه‌ی فرهنگ و هویت ایرانی است. فرهنگ و هویتی که در آن عناصری چون اعتقادات مذهبی، خانواده دوستی، احترام به بزرگ‌ترها، گذشت و فداکاری و سایر عناصری که شاخصه‌های یک فرهنگ یک‌گرا و جمع‌گراست مشاهده می‌شود.

اما فراگیر شدن «پایتخت» راز دیگری هم دارد: «پایتخت» زنده‌گی آدم‌های «معمولی» را به تصویر می‌کشد. این دقیقاً همان نکته‌ای است که «ریموند ویلیامز» بر آن تأکید می‌گذراد. ویلیامز فرهنگ را عبارت از «امر معمولی» می‌داند؛ امر معمولی که مِلک مطلق افراد ممتاز نیست؛ بل‌که در برگیرنده‌ی راه و رسم‌های زنده‌گی و اندیشه‌ی آدم‌های معمولی است(ادگار 1388: 421).

در زنده‌گی نقیِ «معمولی» و خانواده‌اش، نه خبری از زرق و برق و تجملات است و نه خبری از افاده فروشی‌های آدم‌های «خاص». آدم‌های سریال پایتخت دغدغه‌شان بیش از آن‌که پیانو و گیتارشان باشد و یا دوست‌دخترشان که چند روزی است قهر کرده است و با کس دیگری رفیق شده؛ و یا بالا و پایین شدن سهام کارخانه و شرکت‌شان، در گیرودار حداقل درآمدی برای تأمین مخارج روزمره‌شان هستند و فروریختن سقف خانه‌شان، که دار و ندارشان را برای ساختن‌ش گذاشته‌اند، به‌قدری افسرده و پریشان‌شان می‌کند که تمام زنده‌گی‌شان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. «پایتخت» تصویر زنده‌گی مرفهان و برجِ عاج نشینان نیست؛ داستان زنده‌گی مردم کوچه و خیابان است. مردم کوچه و خیابان امثالِ «بهبود فریبا» هستند که یا باید در جنگل‌ها و کارخانه‌ها و مزرعه‌ها و کوره‌ها و ده‌کوره‌ها قربانی شوند و یا باید به نامِ مردمی کردن اقتصاد- بخوانید خصوصی‌سازی- زائده‌ی سرمایه‌داران و قدرتمندان گردند؛ و صدای‌شان به گوش احدی هم نرسد. «پایتخت» ساخته شده است تا در حد توانش صدای آدم‌های معمولی را به گوش «نخبه‌گان» شمالِ تهران نشین برساند و به سیاسیون شکم‌سیر از بیت‌المال بگوید دنیای واقعی با دنیای دعواهای سیاسی و رسانه‌ای زمین تا آسمان تفاوت دارد! سیاسیونی که صبح و شب در پستوهای خود به تیتر زدن و جنجال‌سازی علیه یک‌دیگر مشغولند و دغدغه‌شان از کسب قدرت و اشغال مناصب سیاسی بیش از آن‌که مسئولیت اجتماعی باشد، محقق کردنِ آمال و آلافِ سیاسی‌شان است.

«سیروس مقدم» کوشیده است تا فرهنگ و زنده‌گی قشری را به تصویر بکشد که با وجود آن‌که بخش اعظم «مردم ایران» را تشکیل می‌دهند، در تعریف هیچ‌یک از طرفین سیاسی نمی‌گنجند! در منظر سیاسیون، مردم گاهی همان سرمایه‌داران و قدرت‌مندان‌اند؛ گاهی قشر مرفّهِ مفت‌خواره‌ی به اصطلاح طبقه‌ی متوسط و گاهی هم اجیر شده‌گان سیاسی و ایدئولوژیک!

و چه خوب که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پیام «پایتخت» را فهم کند و چنین رویکردی را در برنامه‌سازی خود لحاظ نماید.

منابع برای مطالعه‌ی بیشتر:

1- افروغ، عماد(1387الف)؛ هویت ایرانی و حقوق فرهنگی؛ تهران: سوره‌ی مهر؛ صص 166- 167.

2- افروغ، عماد(1387ب)؛ حقوق شهروندی و عدالت؛ تهران: سوره‌ی مهر؛ صص 115- 120.

3- ادگار، آندرو(1388)؛ نظریه پردازان بزرگ فرهنگ؛ ترجمه‌ی میرحسین رئیس‌زاده؛ ص 421.

4- گیدنز، آنتونی(1387)؛ جامعه‌شناسی؛ ترجمه‌ی حسن چاوشیان؛ تهران: نشر نی؛ ص 34.

برای مطالعه‌ی بیشتر درباره‌ی یک‌گرایی و جمع‌گرایی در فرهنگ ایرانی، می توانید کتابهای معرفی شده از دکتر عماد افروغ را ببینید.

  • علی محمدزاده

تهران دیدنی است: موزه‌ی صلح و موزه‌ی ایران باستان

علی محمدزاده | شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ

عصر یک روز بهاری، که ازقضا دیروزش حسابی باد هم آمده است و آلودگی شهر را با خود برده است، کارت در دیوان عدالت اداری که تمام می شود، برای رسیدن به ایستگاه مترو امام خمینی(ره)، از این در پارک شهر وارد می شوی که از آن درش بیرون بیایی. هوای تمیز و رنگ سبز قشنگ برگ های نوی درختان و خنکای نسیم بهاری آن چنان مستت می کند که دامنت از دست می رود و صفا می کنی چند دقیقه ای روی یکی از نیمکت های پارک بنشینی و آهنگی گوش کنی؛ و همان طور که نور زرد و سفید خورشید عصرگاهی از پشت شیشه ی عینکت می درخشد و گرمایش روی گونه ات سرازیر می شود، دسته های دوتا دوتا و چندتا چندتای دختر و پسرها را می بینی که با هم مشغول خوش گذرانی اند. دختر دبیرستانی ها با همان مانتوشلوار مدرسه این جا و آن جای چمن های پارک نشسته اند و کتابی جلوشان باز کرده اند و مثلا دارند درس می خوانند؛ و در فاصله ای نه چندان دور، نوجوان هایی نشسته اند که سیاهی موی دخترمدرسه ای ها آنچنان در جا میخ کوبشان کرده است که جم نمی خورند و فقط گاهی نیم نگاهی می کنند و نیشخندی می زنند. بعضی دخترها هم که پر روترند، با همان لباس مدرسه، دوچرخه های پسرها را گرفته اند و دوتا دوتا با هم دوچرخه سورای می کنند؛ و خیاشان هم راحت است که گشت ارشادی درکار نیست که بیاید و گیر بی خودی بدهد!

ده دقیقه ای بیشتر ننشسته ای که حوصله ات سر می رود و از روی نیمکت بلند می شوی و همین طور که داری عکس گرفتن زن و شوهر ها و بچه کوچولوها را کنار لاله های زیبای پارک تماشا می کنی، چشمت به تابلویی می افتد که رویش نوشته است: «موزه ی صلح تهران». دوباره دامنت از دست می رود و هوس می کنی سرکی توی ساختمان موزه بکشی تا ببینی صلح که صبح و شام حرفش را توی تلویزیون می شنوی، چه شکلی است. 

موزه ی صلح تهران؛ ساختمان جمع و جوری که تویش پر است از عکس های کشتارهای دسته جمعی با صلاح های اتمی و شیمیایی و توضیحاتی درمورد کشته شدن غیر نظامیان در جنگ های معروف سده ی بیستم. راهنمایی موزه هم بر عهده ی جانبازان دفاع هشت ساله ایران است که بعضی دست و پا ندارند و بعضی خود از آسیب دیدگان بمباران های شیمیایی صدام هستند. این جا و آن جای موزه هم مجسمه هایی از سران بزرگ ترین جنگ های سده بیستم و ابزار آلات جنگی به چشم می خورد.

موزه ایران باستانموزه صلح

از پارک شهر که بیرون می آیی و راه متروی امام خمینی را پیش می گیری، روبرویت، آنطرف خیابان، چشمت به طاق عظیمی شبیه طاق کسری می خورد که با آجرهای قرمز رنگ ساخته شده است و حس ششمت می گوید اینجا باید موزه ای چیزی باشد؛ و تو که این بار دامنی نداری تا از دست بدهی، بی خیال متروی امام خمینی و دامن و برگشتن به محل کار می شوی و هزار تومانی را که ته جیبت مانده است، خرج خرید بلیط «موزه ی ایران باستان» می کنی!

موزه ی ملی ایران؛ ساختمان بزرگ و زیبایی که طرح ساختش را یک مهندس خارجی داده و عملگی اش را معماری ایرانی کرده و شبیه طاق کسری ساخته شده است. داخل که می روی، اگر کمی اهل فرهنگ باشی، چشم هایت چهارتا می شود. آثار تمدن کهن ایرانی است که در این جا و آن جای موزه نمایش داده شده است. از ظرف های سفالی کوچک و بزرگ و خیلی بزرگ و خیلی خیلی بزرگ گرفته تا مجسمه های جور واجور و ابزارآلات مختلف ایرانیان دو - سه هزار سال پیش. اول موزه خرده ریزه ها را گذاشته اند تا هر چه از اول موزه به آخرش نزدیک تر می شوی، بر شگفتی ات افزوده شود و آن ته که می رسی و کتیبه ی داریوش و مجسمه اش را در سایز واقعی می بینی، چشم هایت از تعجب و تحسین به قدری گشاد شوند که در یک صحنه ی پانوراما - به فارسی همان چشم انداز - مجسمه ی بزرگ مفرغی و تابوت باستانی و شیر سنگی و سرستون تخت جمشید را، به یک بار ببینی و کیف کنی! و بعد از آن که از آنطرف موزه بیرون می آیی، هوس کنی دوباره سری به کتاب «جامعه های انسانی» گرهارد لنسکی و تاریخ تمدن ویل دورانت بزنی و این بار با چشمانی که آثار تمدنی ایران را از نزدیک دیده اند، درباره تمدن کهن ایران و میراث ارزشمند فرهنگ ایرانی مطالعه کنی. و غصه بخوری از اینکه میلیون ها نفر در همین تهران زندگی می کنند که تا بحال سری هم به این موزه و امثال این موزه نزده اند و در عوض در همین یک ساعتی که تو به موزه آمده ای، همزمان بیش از 50 گردشگر خارجی مشغول بازدید از میراث تمدن ایرانی هستند.

موزه ایران باستانموزه ایران باستان

و توی همین فکرها هستی که برای بار سوم قید مترو را می زنی و راه خیابان سی تیر را در پیش می گیری و همانطور که داری برف های روی کوه های شمال تهران را تماشا می کنی و از تمیزی هوا لذت می بری، چشمت به تابلوی موزه ی علوم و فناوری ایران می افتد.

موزه ی علوم و فناوری ایران، ساعت کاری اش تا 5 عصر بیشتر نیست و حالا نگهبان های موزه کم کم دارند چفت و بست در موزه را می زنند و تو که یکدفعه موزه برو شده ای و دست بردار هم نیستی، کم نمی آوری و از همان پشت میله ها توی حیاط موزه را دید می زنی و مجسمه هایی از دستاوردهای علمی ایران را تماشا می کنی.

و پیش از آنکه اتوبوس هفت تیر بیاید و تو را با خودش به تقاطع حافظ - طالقانی ببرد، اتوبوس شیک گردشگران خارجی از کنارت رد می شود و مسیر خیابان میرزا کوچک خان را در پیش گیرد.


توضیح: عکس ها را با موبایل دو مگاپیکسلی زه وار در رفته ی خودم گرفته ام!

  • علی محمدزاده